ملکه قلب یخیم(پارت 13)

دیانا:چی چقدر کوچولو
پرستار:بچتون
دیانا:بچم
پرستار:بله بچتون
..بعد از نیم ساعت..
پرستار :بفرمایید عکس سونوگرافی تون
دیانا:مرسی،گذاشتم تو کیفم و رفتم
ارسلان:چی شد
دیانا:هیچی،رفتیم خونه
ارسلان:دیانا تو گوشی منو ندیدی
دیانا:نه
دیانا:رفتم تو اتاق لباسامو عوض کنم
ارسلان:رفتم تو کیف دیانا گوشیمو دیدم عکس سونوگرافی هم بود ولی خب حوصله نداشتم و بازش نکردم
دیانا:استرس زیاد داشتم یعنی چی که تو دو روز بچه دار بشیییییییییییی
ارسلان:دیگه فزولیم گل کرده بود
دیانا:دیدم ارسلان بغلم کرد
ارسلان:دیانا تو بارداریییی
دیانا:تو از کجا فهمیدی
ارسلان:عکس سونوگرافی
دیانا:تو به چه حقی رفتی تو کیف من
ارسلان:خب رفتم دیگه
دیانا:ولی خب یعنی چی ما که هنوز حتی ازدواج هم نکردیم اصلا همو نمی شناسیم
ارسلان:خب
دیانا:خب نمیشه که
ارسلان:همین فردا میریم عقد میکنیم تا این بهونه تو هم کنده بشه
دیانا:ولی
ارسلان:ولی نداره
دیانا:رفتم تو اتاقم
ارسلان:زنگ زدم بچه ها که برا عقد بیان
و یه سالن اوکی کردم برا جشن
دیانا:هنوز تو شوک بودم

#ملکه_قلب_یخیم
#رمان
#اکیپ_نیکا
دیدگاه ها (۱۷۰)

مبارک مبارک 🌈🎊🥳

بدو بدو زود باش

ملکه قلب یخیم(پارت 12)

دیانا

رمان رویای منپارت ۱۳+بیا(دستاشو با لبخند باز کرد) -ویینگ خوب...

خون آشام عزیز (56)

زور و عشق پارت ۴

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط